سفارش دادن

مترادف

۱. توصیه کردن، تاکید کردن
۲. دستور دادن، فرماندادن
۳. فرمایش کردن

جست‌وجوی دقیق

سفارش دادن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

order

سفارش دادن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. توصیه کردن، تاکید کردن ۲. دستور دادن، فرماندادن ۳. فرمایش کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

سفارش

لغت‌نامه دهخدا

سفارش . [ س ِ رِ ] (اِمص ) سپارش . اسم مصدر از سپاردن ، سپردن . توصیه در نگاهداری و محافظت چیزی یا اجرای امری . (فرهنگ فارسی معین ). سپارش و شفاعت . (آنندراج ). || دستور دادن . فرمایش . || (اِ) دستور. فرمان . (فرهنگ فارسی معین ).

سفارش

فرهنگ فارسی عمید

دستور برای انجام دادن کاری یا نگه‌داری چیزی؛ دستور؛ فرمان.

صفاریز

لغت‌نامه دهخدا

صفاریز. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مهربان بخش کبودراهنگ شهرستان همدان . 44هزارگزی شمال باختری قصبه ٔ کبودرآهنگ و 7هزارگزی شمال خاوری خبرارخی . تپه ماهور. سردسیر. دارای 350

سفارش

دیکشنری فارسی به عربی

اطراء

سفارش

دیکشنری فارسی به انگلیسی

order, recommendation

جست‌وجوی مشابه

سفارش (دادن)

دیکشنری فارسی به عربی

طلب رسمي

ازپیش سفارش دادن

دیکشنری فارسی به عربی

اطلب

دوباره سفارش دادن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

reorder

از پیش سفارش دادن

دیکشنری فارسی به عربی

اشغل

سفارش دادن با زنگ زدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

ring

جست‌وجوی متن

mail order

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سفارش پستی، سفارش کالا بوسیله پست

commissionated

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سفارش داده شده

close order

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سفارش نزدیک

orderable

دیکشنری انگلیسی به فارسی

قابل سفارش

preordered

دیکشنری انگلیسی به فارسی

از پیش سفارش داده شده

جست‌وجوی هم‌آغاز

سفارش

لغت‌نامه دهخدا

سفارش . [ س ِ رِ ] (اِمص ) سپارش . اسم مصدر از سپاردن ، سپردن . توصیه در نگاهداری و محافظت چیزی یا اجرای امری . (فرهنگ فارسی معین ). سپارش و شفاعت . (آنندراج ). || دستور دادن . فرمایش . || (اِ) دستور. فرمان . (فرهنگ فارسی معین ).

سفارش

فرهنگ فارسی عمید

دستور برای انجام دادن کاری یا نگه‌داری چیزی؛ دستور؛ فرمان.

سفارش

دیکشنری فارسی به عربی

اطراء

سفارش

دیکشنری فارسی به انگلیسی

order, recommendation

سفارش

دیکشنری فارسی به ترکی

ısmarlama, sipariş

جست‌وجوی هم‌قافیه

سفارش

لغت‌نامه دهخدا

سفارش . [ س ِ رِ ] (اِمص ) سپارش . اسم مصدر از سپاردن ، سپردن . توصیه در نگاهداری و محافظت چیزی یا اجرای امری . (فرهنگ فارسی معین ). سپارش و شفاعت . (آنندراج ). || دستور دادن . فرمایش . || (اِ) دستور. فرمان . (فرهنگ فارسی معین ).

سفارش

فرهنگ فارسی عمید

دستور برای انجام دادن کاری یا نگه‌داری چیزی؛ دستور؛ فرمان.

سفارش

دیکشنری فارسی به عربی

اطراء

به وجود آوردن طبق سفارش

دیکشنری فارسی به انگلیسی

execute

سفارش

دیکشنری فارسی به انگلیسی

order, recommendation

ترجمه مقاله