سفر حومهـ شهریcommuteواژههای مصوب فرهنگستانسفر برای مراجعه به منزل یا رفتن به محل کار از حومه به داخل شهر یا برعکس
سفردیکشنری عربی به فارسیدرنروديدن , سفر کردن مسافرت کردن , رهسپار شدن , مسافرت , سفر , حرکت , جنبش , گردش , جهانگردي
نواحیلغتنامه دهخدانواحی . [ ن َ ] (ع اِ) ناحیت ها. مناطق . ج ِ ناحیة. رجوع به ناحیة و ناحیت شود : و هر ناحیتی از این نواحی مقسوم است به اعمال و اندر هر عملی شهرهاست بسیار. (حدود
سفر حومهـ شهریcommuteواژههای مصوب فرهنگستانسفر برای مراجعه به منزل یا رفتن به محل کار از حومه به داخل شهر یا برعکس
مسافر حومهـ شهریcommuterواژههای مصوب فرهنگستانمسافری که برای مراجعه به منزل یا رفتن به محل کار خود از حومه به داخل شهر یا برعکس سفر میکند
باغ بیرام آبادلغتنامه دهخداباغ بیرام آباد. [ غ ِ ب َ ] (اِخ ) باغی در حومه ٔ کرمان منسوب به گنجعلی خان حاکم صفوی کرمان . این باغ اکنون از موقوفات گنجعلی خان است . در افواه هست که شاه عباس
لارلغتنامه دهخدالار. (اِخ ) نام قصبه ای در فارس کنارراه جهرم به بستک میان دوراه نارنجی و خور. دارای پستخانه . مرکز ولایت لارستان فارس از شهرهای قدیم ایران و در اطراف آن خرابه ه