سفله نوازلغتنامه دهخداسفله نواز. [ س ِ ل َ / ل ِ ن َ] (نف مرکب ) دون پرور. فرومایه پرورنده : ای نیش بدل زین فلک سفله نوازوی شیشه ٔ عشرت شکن شعبده باز. خاقانی .دیدی این روزگار سفله نوازچون گرفت ازتو
شفلحلغتنامه دهخداشفلح . [ ش َ ف َل ْ ل َ ] (ع ص ) شرم زن که ستبرلب فراخ فروهشته باشد. || زن فراخ شرمی که لبهای شرمش ستبر بود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مرد فراخ بینی بزرگ لب فروهشته . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شفلعلغتنامه دهخداشفلع. [ ش َ ف َل ْ ل َ ] (ع ص ) بمعنی شعلع. درازبالای از مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به شعلع و شعنلع شود.
سفلةلغتنامه دهخداسفلة. [ س ِ ل َ ] (ع ص ) فرومایه . (غیاث ). مردم ناکس و فرومایه . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). ناکسان . (مهذب الاسماء). پست . (دهار). سفلةالناس و سَفِلَتهم اسافلهم و غوغاؤهم . (اقرب الموارد) : چرخ فلک هرگز پیدا نکردچون تو یکی سفله و تنک و ژکو
سفلیهلغتنامه دهخداسفلیه . [ س ُ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) کواکب سفلیه ؛ زهره و عطارد و قمر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به سفلیین شود.
شاه مراد خونساریلغتنامه دهخداشاه مراد خونساری . [ م ُ دِ ] (اِخ ) معاصر شاه عباس اول بود و چون در هنر موسیقی دست داشت مورد توجه شاه قرار گرفت . این ابیات از اوست :دمساز بمن چرخ بدآموز نشداین سفله نواز کینه اندوز نشدیک صبح بکام خاطر ما ندمیدیکشب بمراد دل ما روز نشد.(ت
نوازلغتنامه دهخدانواز. [ ن َ ] (اِمص ) حاصل مصدر نواختن است . (یادداشت مؤلف ). نوازش . (برهان قاطع) (آنندراج ). نواختن . (اوبهی ) (برهان قاطع). دلجوئی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). تسلی . (ناظم الاطباء). رجوع به نوازش و نواختن شود : ز کهتر پرستش ز مهتر نوازبد
سفلهدیکشنری فارسی به انگلیسیbase, boor, boorish, despicable, evil, mean, rascal, rascally, scoundrel, villain
سفلهفرهنگ مترادف و متضادبدسرشت، بدنهاد، پست، جلب، حقیر، دنی، دون، دونصفت، دونهمت، رذل، رذیل، فرومایه، ناجوانمرد، ناکس
سفلهدیکشنری فارسی به انگلیسیbase, boor, boorish, despicable, evil, mean, rascal, rascally, scoundrel, villain
سفلهفرهنگ مترادف و متضادبدسرشت، بدنهاد، پست، جلب، حقیر، دنی، دون، دونصفت، دونهمت، رذل، رذیل، فرومایه، ناجوانمرد، ناکس