مقیاس توفند سفیر ـ سیمپسونSaffir-Simpson hurricane scaleواژههای مصوب فرهنگستانطرحوارۀ ردهبندی شدت توفند براساس بیشینۀ سرعت باد سطح زمین و نوع و گسترۀ خسارت ناشی از توفان
سفریلغتنامه دهخداسفری . [ س َ ف َ ] (ص نسبی ) سفرکننده . مسافر : منزل تست جهان ای سفری جان عزیزسفرت سوی سرائیست که آن جای بقاست . ناصرخسرو.مرد سفری ز لطف رایش چون سایه فتاد زیر پایش . نظامی .مثال ا
صفریلغتنامه دهخداصفری . [ ص َ ف َ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب از ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
استدعي سفيراًدیکشنری عربی به فارسیسفيرى را فرا خواند , سفيرى را احضار كرد , سفيرى را خواست , سفيرى را به حضور طلبيد (فرا خواند)
سفیر اعتبارمندaccredited ambassadorواژههای مصوب فرهنگستانسفیری که با استوارنامه به مأموریت در کشور پذیرنده اعزام شده است
سفیر فوقالعادهambassador extraordinaryواژههای مصوب فرهنگستانسفیری که بهمنظور خاصی اعزام میشود و اختیارات محدودی دارد