سقفاءلغتنامه دهخداسقفاء. [ س َ ] (ع ص ) مؤنث اَسْقَف . رجوع به اسقف شود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شکوفالغتنامه دهخداشکوفا. [ ش ُ ](نف ) شکفته . شکفته شده . شکوفان . بازشده چون غنچه و شکوفه . (از یادداشت مؤلف ). شکفنده . شکوفه دهنده . || میوه ٔ خشکی که خود بشکافد. (فرهنگ فارسی معین ). ولی میوه های خشک دیگری نیز یافت میشود که آنها را شکوفا مینامند و شکفتن آنها به اشکال مختلف است از این قرار
شکوفادیکشنری فارسی به انگلیسیabloom, blooming, efflorescent, florescent, flourishing, nascent, prosperous
اسقفلغتنامه دهخدااسقف . [ اَ ق َ ] (ع ص ) دراز با کژی . (منتهی الارب ). دراز خمیده . دراز کج . (تاج المصادر بیهقی ). || مرد درازبالا یا بزرگ استخوان . || شتر بی پشم . || شترمرغ کژگردن . مؤنث : سَقْفاء (در همه ٔ معانی ). (منتهی الارب ).