تونل شوکshock tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در آن سیال با سرعت بالا جریان مییابد و شوکهایی با ماخ 6 تا 25 تولید میکند
لولۀ شوکshock tubeواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در پژوهشهای فوقِصوتی کاربرد دارد و در آن سیال با فشار بالا جریان مییابد و در آزمونگاه به سرعت بسیار بالایی میرسد
مرحلۀ شوک و انکارdenial and shock stageواژههای مصوب فرهنگستاننخستین مرحله از پنج مرحلۀ فرایند مرگ که دورۀ زودگذر و حادی است و در آن فرد با شناسایی و پذیرش اینکه به یک بیماری کشنده مبتلاست، دچار اضطراب شدیدی میشود
سقرمه زدنواژهنامه آزادضربه زدن با آرنج . ضربه ای بی شباهت به تلنگرهای عادی ، در جهت آگاه سازی فرد برای تغییر ناگهانی در عمل در حال انجامش. ضربه ی مخفیانه آرنج یا پا.
سقفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) [عامیانه] قسمت درونی فک اعلی؛ سقف دهان؛ کام.۲. [قدیمی] سقف.۳. [قدیمی] سقف خانه.۴. [قدیمی] گنبد.
سقفرهنگ فارسی معین(سَ قّ) (اِ.) (عا.) سقف دهان ، کام . ؛~ کسی را با چیزی برداشتن سخت عادت داشتن شخص به آن چیز.
دسقلغتنامه دهخدادسق . [ دَ س َ ] (ع مص ) پر شدن حوض به حدی که آب از کناره هایش بریزد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سپیدی آب حوض و درخش آن . (منتهی الارب ). سپید شدن و برق زدن آب حوض . (از اقرب الموارد).
دمسقلغتنامه دهخدادمسق . [ دِ س َ ] (معرب ، اِ) معرب از دمسه ٔ فارسی و به معنی آن . (ناظم الاطباء). و رجوع به دمسه شود.
حسن نسقلغتنامه دهخداحسن نسق . [ ح ُ ن ِ ن َ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح علم بلاغت ، آوردن کلمات را بدنبال یکدیگر بطور زیبا و رسا میباشد. و مثال آن را «و قیل یا ارض ابلعی مائک و یا سماء اقلعی ...» (قرآن 44/11) آورده اند. (کشاف اصطلاحات الفنون از اتقا
خاسقلغتنامه دهخداخاسق . [ س ِ ] (ع ص ) سنان و تیری که بهدف رسیده باشد. (مهذب الاسماء) (دکری ج 1 ص 604).
خیسقلغتنامه دهخداخیسق . [ خ َ س َ ] (ع ص ) دورتک از چاه و گور.(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).