سلامتی

مترادف

بهبودی، تندرستی، صحتمزاج، عافیت ≠ بیماری

برابر پارسی

تندرستی، بهزیست

جست‌وجوی دقیق

سلامتی

لغت‌نامه دهخدا

سلامتی . [ س َ م َ ] (حامص ) عافیت و تندرستی . (ناظم الاطباء) : تا به تازه گشتن اخبار سلامتی خان ... لباس شادی پوشم . (تاریخ بیهقی ). || شفای از بیماری . (ناظم الاطباء). || رستگاری . (ناظم الاطباء). || امنیت . (ناظم الاطباء) : <

سلامتی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

condition, healthiness

سلامتی

دیکشنری فارسی به ترکی

esenlik

سلامتی

فرهنگ مترادف و متضاد

بهبودی، تندرستی، صحتمزاج، عافیت ≠ بیماری

سلامتی

فرهنگ سره

تندرستی، بهزیست

جست‌وجوی هم‌آوا

سر سلامتی، سر سلامتی دادن

گویش تهرانی

سلامتی ،به کسی امید سلامتی دادن

گشت سلامتی

لغت‌نامه دهخدا

گشت سلامتی . [ گ َ ت ِ س َم َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از خراج باشد که قاضیان هنگام مداورت از رعایا برگیرند. (آنندراج ).

ادعای سلامتی

health claim

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ادعای تولیدکنندگان به سلامت‌بخش بودن محصولاتشان که بر روی بسته‌بندی درج می‌کنند

به سلامتی!

دیکشنری فارسی به انگلیسی

cheers, skoal

سلامتی بخش

دیکشنری فارسی به انگلیسی

constitutional, genial, hygienic

جست‌وجوی مشابه

سلامتیان

لغت‌نامه دهخدا

سلامتیان . [ س َ م َ ] (اِخ ) طایفه ای که ظاهر و باطنشان آراسته به صلاح و تقوی است : جرعه ریزند بر سلامتیان که صبوح از نهان کنند همه .خاقانی .

سلامتیآور

دیکشنری فارسی به انگلیسی

restorative

سلامتیآوری

دیکشنری فارسی به انگلیسی

healthfullness

سر سلامتی، سر سلامتی دادن

گویش تهرانی

سلامتی ،به کسی امید سلامتی دادن

گشت سلامتی

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

cheers

دیکشنری انگلیسی به فارسی

به سلامتی، به سلامتی!

tervariant

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سلامتی

healthward

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سلامتی

dolesome

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سلامتی

savoringly

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سلامتی

جست‌وجوی هم‌آغاز

سلامتیان

لغت‌نامه دهخدا

سلامتی بخش

دیکشنری فارسی به انگلیسی

constitutional, genial, hygienic

سلامتی بخشیدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

heal

سلامتی خود را باز یافتن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

convalesce

سلامتیآور

دیکشنری فارسی به انگلیسی

restorative

جست‌وجوی هم‌قافیه

سرسلامتی

لغت‌نامه دهخدا

سرسلامتی . [ س َ س َ م َ ] (حامص مرکب ) تعزیت . تسلیت .

ناسلامتی

لغت‌نامه دهخدا

ناسلامتی . [ س َ م َ ] (حامص مرکب ) بیماری . مریضی . عدم صحت و سلامت . ناتندرستی . سالم نبودن . مقابل سلامتی . رجوع به سلامتی شود. || در تداول عامه ، نفرین گونه ای است . نوعی نفرین است : آخر تو ناسلامتی آدمی ! ناسلامتی تو پدر او هستی !. (یادداشت مؤلف ).

گشت سلامتی

لغت‌نامه دهخدا

ادعای سلامتی

health claim

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ادعای تولیدکنندگان به سلامت‌بخش بودن محصولاتشان که بر روی بسته‌بندی درج می‌کنند

آسیب انگیز برای سلامتی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

noisome

درپیوند

بیشتر بدانید

سلامتی

مترادف

برابر پارسی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به ترکی

فرهنگ مترادف و متضاد

فرهنگ سره

جست‌وجوی هم‌آوا

گویش تهرانی

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

گویش تهرانی

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی