صلصةدیکشنری عربی به فارسیسوس گوجه فرنگي , چاشني غذا , سوس , چاشني , اب خورش , جاشني غذا , رب , چاشني زدن به , خوشمزه کردن , نم زدن
صلصحلغتنامه دهخداصلصح . [ ] (اِخ ) (سایه ٔ آفتاب ) و آن موضعی است در قسمت بنیامین در نزدیکی قبر راحیل (کتاب اول سموئیل 10:2) بعضی را گمان چنان است که صلصح بیت بالا می باشد که به مسافت یک میل بطرف مغرب قبر راحیل و سه میل به جن
شلپسهواژهنامه آزاد(لری) شِلپِسِه؛ پوسیدن بر اثر عوامل شیمیایی، وارفتن و آب انداختن و له شدن میوه ها مانند هلو، گندیدن و شل شدن میوه.
دشوارگرلغتنامه دهخدادشوارگر. [ دُش ْ گ َ ] (اِ مرکب ) کوه و کوهستان . (برهان ). مخفف پدشوارگر= پدشخوارگر= پتشخوارگر، مرکب از پتش (پیش ) + خوار + گر (= کوه )، یعنی کوه واقعدر جلو خوار (بین سمنان و ورامین ) بخشی از سلسه جبال البرز در جنوب طبرستان . (حاشیه ٔ معین بر برهان ).