سلتةلغتنامه دهخداسلتة. [ س َ ت َ ] (ع مص ) پیشی گرفتن . || فوت کردن و درگذشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سلطةلغتنامه دهخداسلطة. [ س ِ طَ ] (ع اِ) تیر دراز باریک . ج ، سِلَطه و سلاط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جامه ای که در آن گیاه و کاه کنند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سلطةلغتنامه دهخداسلطة. [ س ُ طَ ] (ع اِمص ) قدرت و قوّت . (ناظم الاطباء). || غلبه و اقتدار. (ناظم الاطباء).
سلیطهلغتنامه دهخداسلیطه . [ س َ طَ ] (ع ص ) زن دراززبان . (منتهی الارب )(زمخشری ) (دهار). زن هرزه چانه و زبان دراز. (آنندراج ). چیره بر شوی . (یادداشت مؤلف ). زن غوغایی و فتنه انگیز و زبان دراز و چغاز. (ناظم الاطباء) : این شوی کش سلیطه هر روزی بنگر که چگونه روی
شلطةلغتنامه دهخداشلطة. [ ش ِ طَ ] (ع اِ) تیر دراز لطیف باریک . ج ، شِلَط. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
اِحْتِکامٌدیکشنری عربی به فارسیاستحکام , محکم شدن , حکميت (داوري) را پذيرفت , دادخواهي کردن , اقامه دعوا کردن , اقامه کيفر خواست نمودن , شکايت کردن , به ميل خود رفتار کردن , به دلخوا عمل کردن , به داوري گذاشتن , تصاحب کردن , زرگويي , سلطه گري
سوءاستفادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ] سوءاستفاده، استفادۀ غلط، سوءمدیریت استفادۀ ابزاری اختلاس، حیفومیل، سوءاستفادۀ مالی، فسادمالی، دزدی استفادۀ ناروا، استفادۀناپسند، کاربرد غلط بدرفتاری، اذیت استثمار، بهرهکشی، بهرهگیری، سلطهجویی، سلطهگری، بهرهجویی، تحمیق، استحمار، حکمرانی بدقولی، بدعهدی، دبه، پیمانشکنی، خیا
سلطهدیکشنری فارسی به انگلیسیascendancy, ascendency, dominion, empire, government, mastery, reign, sway
سلطهدیکشنری فارسی به انگلیسیascendancy, ascendency, dominion, empire, government, mastery, reign, sway