سلطاتلغتنامه دهخداسلطات . [ س ِ ] (ع ص ) سنابک سلطات ، سمهای تیز. (منتهی الارب ). سمهای تیز. (از آنندراج ). سمهای تیز از اسب . (ناظم الاطباء).
برگماشتهلغتنامه دهخدابرگماشته . [ ب َ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) منصوب . نصب شده . (فرهنگ فارسی معین ). سِلطیط. مُسطِّر. مسلط. مُسیطر. || وکیل و مباشر. (ناظم الاطباء). کارران . موکَّل .- برگماشته شدن ؛ منصوب شدن . تَسطیر. تسلّط. تَس