سلفانلغتنامه دهخداسلفان . [ س ِ ] (ع اِ) هردو شوی هردو خواهر. ج ، اسلاف . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
صلیفانلغتنامه دهخداصلیفان . [ ص َ ] (ع اِ) هر دو سر مهره ٔ پشت است متصل سر از دو جانب . || دو چوب که بر دو جانب پالان باشد و پالان بدان بندند. (منتهی الارب ). || هر دو سوی گردن از سوی گلو. (مهذب الاسماء).
شلفونلغتنامه دهخداشلفون . [ ] (اِخ ) یوسف بن فارس بن یوسف الخوری الشلفون . متوفی بسال 1914 م . از نویسندگان نامی بیروت بود و مقدمات ادبیات عرب را در زادگاه خود فراگرفت و سپس نشر روزنامه ٔ (حدیقةالاخبار) کرد و نیز در سال 1857م
سلوفانفرهنگ فارسی عمید۱. یکی از مشتقات سلولز که بهصورت ورقۀ نازک شفاف تهیه میشود و به دلیل عدم نفوذ رطوبت در آن، در جراحی برای زخمبندی و در صحافی در روکش جلد کتاب به کار میرود.۲. (صفت) ویژگی جلد کتابی که روکشی از جنس سلوفان داشته باشد.
سلفانیدنلغتنامه دهخداسلفانیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) سرفانیدن . (آنندراج ). سرفه کنانیدن و سبب سرفه کردن شدن . (ناظم الاطباء).
تسالفلغتنامه دهخداتسالف . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) همدیگر شوی دو خواهر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). به زنی گرفتن مردی خواهرزن دیگری را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به سِلفان شود.
سلفانیدنلغتنامه دهخداسلفانیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) سرفانیدن . (آنندراج ). سرفه کنانیدن و سبب سرفه کردن شدن . (ناظم الاطباء).