خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سلنج
/selonj/
معنی
= لبشکری
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلنج
لغتنامه دهخدا
سلنج . [ س ِ ل ُ ] (اِ مرکب ) مخفف سه لنج است یعنی سه لب چه لنج به معنی لب هم آمده است . (برهان ). || (ص مرکب ) کسی را نیز گویند که لب بالایین یا لب زیرین او چاک باشد. (برهان ) (از فرهنگ فارسی معین ).
-
سلنج
فرهنگ فارسی معین
(س لُ) (ص مر.) لب شکری ، کسی که یکی از دو لب او چاک داشته باشد.
-
سلنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (پزشکی) [مجاز] selonj = لبشکری
-
جستوجو در متن
-
لب شکری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. سنسکریت. فارسی] ‹لبشکر› (پزشکی) [مجاز] labše(a)kari کسی که یکی از دو لب او شکافته باشد؛ لبشکافته؛ سه لنج؛ سلنج؛ سهلب.
-
شکرلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی، مجاز] šekarlab ۱. شیرینلب.۲. شیرینگفتار.۳. (پزشکی) کسی که یکی از دو لبش چاک خورده باشد؛ لبشکری؛ سهلنج؛ سلنج.
-
علماء
لغتنامه دهخدا
علماء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعلم . زن کفیده لب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سلنج . زنی که مبتلی به لب شکری بود. (ناظم الاطباء). || شفة علماء؛ لب کفیده . || (اِ) زره . (منتهی الارب ). درع . (اقرب الموارد). || مخفف «علی الماء». (ناظم الاطباء). ...
-
لب شکری
لغتنامه دهخدا
لب شکری . [ ل َ ش َ / ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) خرگوش لب . شکافته لب . چهارلب . سه لبه . سلفه . سلنج . سه لنج . کفیده لب . اَعلم . علماء. افلح . صاحب آنندراج گوید: لب شکر و شکرلب ؛ کفته لب زیرین یا زبرین . کسی که لب چاک متولد شده باشد و بعضی گویند در اصل ش...
-
اعلم
لغتنامه دهخدا
اعلم . [ اَ ل َ ] (ع ص ) کفیده لب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکافته لب زَوَرین . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). شکافته لب زبرین . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). کفیده لب و شکرلب و سلنج و خداوند لب ِ شکری . (ناظم الاطباء). آنکه شکافتگی لب بالا ...