خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمسم بری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب کاری
فرهنگ فارسی عمید
۱. شغل و عمل آبکار.۲. آب دادن فلزات.۳. (اسم) محلی که در آن آبکاری میکنند.
-
آب نگاری
فرهنگ فارسی عمید
علمی که دربارۀ آبهای سطح زمین و وضع و مقدار و چگونگی آنها و جریان آب رودخانهها و دریاچهها و دریاها بحث میکند.
-
آبخوری
فرهنگ فارسی عمید
۱. ظرف بلوری یا فلزی که با آن آب میخورند؛ لیوان؛ آبجامه.۲. موی سبلت.۳. نوعی دهنۀ اسب.۴. جایی یا دستگاهی در اماکن عمومی که برای خوردن آب تعبیه شده است.
-
آبروداری
فرهنگ فارسی عمید
نگهداشتن آبرو با وجود نداشتن امکانات مادی.
-
آبیاری
فرهنگ فارسی عمید
۱. کار و پیشۀ آبیار.۲. آب دادن باغ یا کشتزار.
-
آتش سری
فرهنگ فارسی عمید
تندخویی؛ خشمناکی؛ نابردباری: ◻︎ مکن تیزمغزی و آتشسری / نه زاینسان بُوَد مهتر لشکری (فردوسی: ۷/۵۵۶).
-
آجیل خوری
فرهنگ فارسی عمید
ظرفی که در آن آجیل بریزند.
-
آذری
فرهنگ فارسی عمید
۱. مربوط به آذر.۲. مربوط به آذربایجان: موسیقی آذری.۳. از مردم آذربایجان۴. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که در آذربایجان متداول بود.۵. (اسم) زبان ترکی رایج در آذربایجان.۶. [قدیمی] به رنگ آتش: ◻︎ ز خونی که بُد بهرۀ مادری / بجوشید و شد چهرهاش...
-
آری
فرهنگ فارسی عمید
کلمۀ جواب؛ بله؛ بلی؛ حتماً؛ بیشک.
-
آزری
فرهنگ فارسی عمید
۱. ساختۀ آز: ◻︎ دگر به روی کسم دیده برنمیباشد / خلیل من همه بتهای آزری بشکست (سعدی۲: ۳۲۶).۲. [مجاز] زیبا: ◻︎ جدا گشت از او کودکی چون پری / به چهره بهسان بت آزری (فردوسی: ۲/۲۰۶).
-
آستری
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی آنچه به عنوان آستر به کار میبَرند.
-
آسوری
فرهنگ فارسی عمید
= آشوری
-
آشوری
فرهنگ فارسی عمید
۱. مربوط به آشور.۲. از مردم آشور.۳. طایفۀ نصاری از نژاد سامی که در ترکیه و ایران به سر میبرند؛ آسوری.۴. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای حامی ـ سامی که در میان این قوم رایج بوده است.
-
آلبومینوری
فرهنگ فارسی عمید
وجود بیش از حد آلبومین در ادرار که ناشی از اختلالات کلیوی است.
-
آمرزگاری
فرهنگ فارسی عمید
عمل آمرزگار؛ مغفرت: ◻︎ جزاین کاعتمادم به یاریّ توست / امیدم به آمرزگاریّ توست (سعدی۱: ۲۰۰).