خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سموط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سموط
/somut/
معنی
= سمط
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سموط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سِمْط] [قدیمی] somut = سمط
-
سموط
لغتنامه دهخدا
سموط. [ س ُ ] (ع مص ) رفتن تازگی شیر و هنوز مزه نگردانیدن آن یا اول تغییر شیری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || خاموش گردیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اِ) ج سِمط، به معنی رشته ٔ مروارید یا شبه و جز آن و گردن بند و حمیل درا...
-
واژههای همآوا
-
ثموت
لغتنامه دهخدا
ثموت . [ ث َ ] (ع ص ) آنکه گاه آرَمِش حدث کند.
-
صموت
لغتنامه دهخدا
صموت . [ ص َ ] (اِخ ) لقب عمروبن طائی شاعر است . (الانساب سمعانی ).
-
صموت
لغتنامه دهخدا
صموت . [ ص َ ] (اِخ ) نام اسب خفاف بن بدنه است . (منتهی الارب ).
-
صموت
لغتنامه دهخدا
صموت . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) زره گران سنگ . آن زره که آواز ندهد چون پوشند. || شمشیر گذرنده . || شهد با موم که همه ٔ خانه ٔ آن پرشهد باشد. || ضربة صموت ؛ زدن که استخوان برد و از آن درگذرد. (منتهی الارب ).- جاریة صموت الخلخالین ؛ دختر فربه و سطبرساقی که ...
-
صموت
لغتنامه دهخدا
صموت . [ ص َ] (اِخ ) نام اسب عباس بن مرداس است . (منتهی الارب ).
-
صموت
لغتنامه دهخدا
صموت . [ ص ُ ] (ع مص ) خاموش بودن . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ). خاموش شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) : دست عشق فعل سکوت و مهر صموت بر دهان من نهاده است . (سندبادنامه ص 74).
-
سموت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] samut = فتراک
-
سموت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سمت] somut = سَمت
-
صموت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] samut خاموش؛ ساکت.
-
صموت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] somut خاموش شدن؛ ساکت شدن.
-
سموت
لغتنامه دهخدا
سموت . [ س َ ] (اِ) فتراک را گویند و آن دوالی باشد باریک که در زین اسب آویزند و بترکی قنجوقه خوانند. (برهان ). فتراک را گویند و آن دوالی است چرمین که از زین اسب آویزند و گاهی شکاری یا چیزی بر آن بندند. (آنندراج ).
-
صموت
فرهنگ فارسی معین
(صُ) [ ع . ] (مص ل .) خاموش بودن .