سنبیدنلغتنامه دهخداسنبیدن . [ سُم ْ دَ ] (مص ) سوراخ کردن و سفتن . (انجمن آرا) (آنندراج ). سنبانیدن : چنان آبی که گردد سخت بسیاربسنبد زیر بند خویش ناچار. (ویس و رامین ).که آیات قرآن و شعر حجت دل دیوان بسنبد همچو پیکان . <p cl
سنبیدنلغتنامه دهخداسنبیدن . [ سُم ْ دَ ] (مص ) سوراخ کردن و سفتن . (انجمن آرا) (آنندراج ). سنبانیدن : چنان آبی که گردد سخت بسیاربسنبد زیر بند خویش ناچار. (ویس و رامین ).که آیات قرآن و شعر حجت دل دیوان بسنبد همچو پیکان . <p cl
سنبیدنلغتنامه دهخداسنبیدن . [ سُم ْ دَ ] (مص ) سوراخ کردن و سفتن . (انجمن آرا) (آنندراج ). سنبانیدن : چنان آبی که گردد سخت بسیاربسنبد زیر بند خویش ناچار. (ویس و رامین ).که آیات قرآن و شعر حجت دل دیوان بسنبد همچو پیکان . <p cl