سنجشلغتنامه دهخداسنجش . [ س َ ج ِ ] (اِمص ) سختن . آزمودن . قیاس کردن . قیاس . مقایسه . آزمودن . رجوع به سنجیدن شود. || موازنه . وزن . توازن .
سنجشدیکشنری فارسی به انگلیسیassay, evaluation, examination, measure, measurement, mensuration, test, trial
دورکاویremote sensingواژههای مصوب فرهنگستانجمعآوری و پردازش و به کارگیری اطلاعات کمّی و کیفی از جسم بدون تماس با آن از راه دور متـ . سنجش از دور
سامانة اطلاعات مکانی مشارکتیparticipatory GISواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای متشکل از مجموعة فنّاوریهای اطلاعات مکانی و سامانة موقعیتیابی جهانی و نرمافزار سنجش از دور و دسترسی آزاد به دادههای مکانی و تصاویر متـ . سام مشارکتی PGIS
ژئوماتیکواژهنامه آزادعلم ، هنر و فن آوری تعیین موقعیت نسبی نقاط بر روی سطح زمین ، بالا و پایین سطح زمین و در به مفهوم کلی تر ژئوماتیک (نقشه برداری ) در برگیرنده تمامی روش های اندازه گیری و جمع آوری اطلاعات راجع به سطح فیزیکی زمین و محیط اطراف ، پردازش اطلاعات و تهیه محصولات متنوع می باشد. ژئوماتیک با گستره وسیعی از دان
تاریخ شمسیلغتنامه دهخداتاریخ شمسی . [ خ ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حساب زمانی که به اعتبار حرکت زمین بدور خورشید و بقول قدما حرکت شمس بدور زمین حاصل آید. تاریخ هجری شمسی محاسبه ٔتاریخ است از سال هجرت پیغمبر بحساب سالهای شمسی .مؤلف فرهنگ نظام در ماده ٔ «شمسی » آرد: «سالی که به اعتبار چهار
سنجشلغتنامه دهخداسنجش . [ س َ ج ِ ] (اِمص ) سختن . آزمودن . قیاس کردن . قیاس . مقایسه . آزمودن . رجوع به سنجیدن شود. || موازنه . وزن . توازن .
سنجشدیکشنری فارسی به انگلیسیassay, evaluation, examination, measure, measurement, mensuration, test, trial
سنجشلغتنامه دهخداسنجش . [ س َ ج ِ ] (اِمص ) سختن . آزمودن . قیاس کردن . قیاس . مقایسه . آزمودن . رجوع به سنجیدن شود. || موازنه . وزن . توازن .
سنجشدیکشنری فارسی به انگلیسیassay, evaluation, examination, measure, measurement, mensuration, test, trial