سنگرکلغتنامه دهخداسنگرک . [ س َ رَ ] (اِ) سنگچه که تگرگ و ژاله باشد. (برهان ) (آنندراج ). ژاله . (الفاظ الادویه ). سنگچه . (جهانگیری ). || بادریسه و آن چرم یا چوبی باشد مدور که در گلوی دوک محکم کنند وبه عربی فلکه خوانند . (آنندراج ) (برهان ). بادریسه دوک و سنگوک نیز گفته اند. (فرهنگ رشیدی ). ب
شنگرکلغتنامه دهخداشنگرک . [ ش َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از رایان هندوستان است که به مدد افراسیاب رفته بود و افراسیاب او را به یاری پیران ویسه فرستاد وقتی که پیران ویسه به جنگ طوس بن نوذر میرفت . (برهان ). و این از صاحب برهان سهو است که شنگل را شنگرک دانسته .(از انجمن آرا). این کلمه در فهرست ولف نی
شنگرکلغتنامه دهخداشنگرک . [ ش َ رَ ] (ص ) شوخ و ظریف . || (اِ) دزد و راهزن . (برهان ). رجوع به شنگ شود. || خرطوم فیل . (برهان ). رجوع به شنگ شود.
شنگرکلغتنامه دهخداشنگرک . [ ش َ گ ُ ] (اِ) بادریسه ٔ دوک را گویند و آن چوب یا چرمی باشد مدور که در گلوی دوک محکم سازند. (برهان ). شنگور. (رشیدی ). سنگرک . سنگور. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به سنگور و سنگرک شود.
شنگرکلغتنامه دهخداشنگرک . [ ش َ گ ُ ] (اِ) بادریسه ٔ دوک را گویند و آن چوب یا چرمی باشد مدور که در گلوی دوک محکم سازند. (برهان ). شنگور. (رشیدی ). سنگرک . سنگور. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به سنگور و سنگرک شود.
تگرگفرهنگ فارسی عمیدقطرههای باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم بهصورت دانههای کوچک یخ میبارد؛ سنگچه؛ شخکاسه؛ شهنگانه؛ پسکک؛ پسنگک؛ سنگرک؛ یخچه.