سنلولغتنامه دهخداسنلو. [ س ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 193 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آنجا غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سنگلیلغتنامه دهخداسنگلی . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مایوان حومه ٔ شهرستان قوچان . دارای 389 تن سکنه .آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، مختصر انگور و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سنگلیچلغتنامه دهخداسنگلیچ . [ س َ ] (اِخ ) موضعی است در پامیر. (فرهنگ فارسی معین ). شهری [ از حدود ماوراءُالنهر ] بر دامن کوه است . معدن بیجاده بدخشی ولعل اندرین کوه است و بنزدیکی معدن آبی است گرم و ایستاده چنانکه دست از گرمی در وی نتوان کرد و از معدن تا تبت یک روز و نیم راه است . (از حدود العا
شنگولیلغتنامه دهخداشنگولی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شنگول . رجوع به شنگول شود : غلام همت شنگولیان و رندانم نه زاهدان که نظر میکنند پنهانت . سعدی . || دزد و راهزن : ما لولی و شنگولی بی مکسب ومشغولی ج