لعل از سنگ دادنلغتنامه دهخدالعل از سنگ دادن . [ ل َ اَ س َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه است از به دست آوردن چیزی با نهایت مشقت و رنج و به کسی دادن . (برهان ).
سند دادنلغتنامه دهخداسند دادن . [ س َ ن َ دَ ] (مص مرکب )مدرک دادن . دلیل دادن . خط دادن . رجوع به سند شود.
لعل از سنگ دادنلغتنامه دهخدالعل از سنگ دادن . [ ل َ اَ س َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه است از به دست آوردن چیزی با نهایت مشقت و رنج و به کسی دادن . (برهان ).
سنگلغتنامه دهخداسنگ . [ س َ ] (اِ) سنگ در پهلوی به معنی ارزش و قیمت آمده «تاوادیا هَ . 164» . معروف است و به عربی حجر خوانند. (از برهان ). حجر. صخره . (ترجمان القرآن ترتیب عادل
لعل از سنگ زادنلغتنامه دهخدالعل از سنگ زادن . [ ل َ اَس َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از به دست آوردن چیزی است در نهایت صعوبت و سختی . (برهان ). حاصل کردن چیزی به مشقت بسیار. (آنندراج ). لعل از
محللغتنامه دهخدامحل . [ م َ ح َل ل ] (ع اِ) جای فرود آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایی که در آن توقف کنند و سکنی نمایند. (از ناظم الاطباء). آنجا که بدان درآیند. جای درآمدن