سنگ زدنلغتنامه دهخداسنگ زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سنگ انداختن . چیزی را با سنگ زدن : سنگی زده ست پیری بر طاس عمر توکآن را بهیچ روی نیارد کس التیام . ناصرخسرو.رطب از شاهدی و شی
سنینلغتنامه دهخداسنین . [ س َ ](ع اِ) سونش و سنگ و آهن و جز آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). اجزای صغار است که در وقت سودن دو سنگ بهم میرسد. (فهرست مخزن الادویه ). || (ص ) زمینی
سودنلغتنامه دهخداسودن . [ دَ ] (مص ) هندی باستان ریشه ٔ «چا» (تیز کردن )، کردی «سوئین » و «سون » (ساییدن ، تیز کردن )، پهلوی «سوتن » . ساییدن . کوبیدن . صلایه کردن . فروکردن . ر
رمشلغتنامه دهخدارمش . [ رَ ] (ع مص ) سنگ و جز آن انداختن . || اندک چرانیدن گوسپندان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به دست سودن . (منتهی الارب ). لمس کردن با دست . (از
مداکلغتنامه دهخدامداک . [ م َ ] (ع اِ) سنگ صلایه و بوی سای . (منتهی الارب ). آن سنگ که بر آن مشک سایند. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). و اطلاق آن بر هاون مخصوص