پهنای درزseam width, seam height, seam lengthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر درازای درز مضاعف در موازات تاخوردگیهای درز
جوشکاری مقاومتی درزیresistance seam welding, RSEW, seam weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری مقاومتی که در آن اتصال جوش بهصورت درز است
عمق درزseam countersink, seam depth, countersink depthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر عمق، از بالاترین نقطۀ قلاب در تا صفحۀ در
درز برجستهjumped seamواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از درز مضاعف که به علت خوب فشرده نشدن، سست و برآمده است
سهملغتنامه دهخداسهم . [ س َ ] (اِ) پهلوی «سهم » (ترس ، وحشت ) از «سم » پارسی باستان «چت - من » = ایرانی باستان «تراس - من » سَم از پارسی باستان «چه - من » = ایرانی باستان «چه من » = ایرانی باستان «ثراه - من » از «ثراه » آریایی «تراس » (لرزیدن - ترسیدن ). رجوع به نیبرگ ص <span class="hl" dir=
سهملغتنامه دهخداسهم . [ س َ] (ع مص ) قرعه زدن . (دهار). قرعه بردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِخ ) صورتی است فلکی از صورشمالی . دارای پنج کوکب بین منقار دجاجه و بین نسر طایر در داخل کهکشان بزرگ . پیکان آن بسوی مشرق است . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) آن تیر که بدان قمار کنند. ج ، اسهم ، سهام
سهملغتنامه دهخداسهم . [ س ُ هَُ ] (ع اِ) خطوط شعاع . || تشنگی . || حرارت . سخت . || مردمان عاقل و حکیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سهمفرهنگ فارسی عمیدترس؛ بیم؛ هراس: ◻︎ شمیده من در آن میان باده / ز سهم دیو و بانگ هایهای او (منوچهری: ۹۳).
سهملغتنامه دهخداسهم . [ س َ ] (اِ) پهلوی «سهم » (ترس ، وحشت ) از «سم » پارسی باستان «چت - من » = ایرانی باستان «تراس - من » سَم از پارسی باستان «چه - من » = ایرانی باستان «چه من » = ایرانی باستان «ثراه - من » از «ثراه » آریایی «تراس » (لرزیدن - ترسیدن ). رجوع به نیبرگ ص <span class="hl" dir=
سهملغتنامه دهخداسهم . [ س َ] (ع مص ) قرعه زدن . (دهار). قرعه بردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِخ ) صورتی است فلکی از صورشمالی . دارای پنج کوکب بین منقار دجاجه و بین نسر طایر در داخل کهکشان بزرگ . پیکان آن بسوی مشرق است . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) آن تیر که بدان قمار کنند. ج ، اسهم ، سهام
سهملغتنامه دهخداسهم . [ س ُ هَُ ] (ع اِ) خطوط شعاع . || تشنگی . || حرارت . سخت . || مردمان عاقل و حکیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ذوالسهملغتنامه دهخداذوالسهم . [ ذُس ْ س َ ] (اِخ ) لقب معاویةبن عامر ضبّی ، از آنروی که بهره و سهم خویش به اصحاب خود می بخشید. و در حاشیه ٔ المرصع خطی بنقل از ابن الکلبی نام او معویةبن عامربن ربیعةبن عامربن صعصعة آمده است .
ملک سهملغتنامه دهخداملک سهم . [ م َ ل َ س َ ] (ص مرکب ) ظاهراً کنایه از کسی که حظ و بهره یا هیبت و شکوه فرشتگان دارد : قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرورملک فعل و ملک سیرت ملک سهم و ملک سیما.فرخی .