سوداگریلغتنامه دهخداسوداگری . [ س َ / سُو گ َ ] (حامص مرکب ) تجارت . معامله . (آنندراج ). تجارت . بازرگانی . معاوضه . مبادله : بسوداگری دست با وی ببست همآنجا همه روز تا شب نشست .فردوسی .
سوداگری کردنواژهنامه آزاددادن و گرفتن معامله داد و ستد فروختن و خریدن دادن و جایگزین کردن بی اختیار از دست دادن و بی اختیار گرفتن چیزی به ازای ان
سوداگری کردنواژهنامه آزاددادن و گرفتن معامله داد و ستد فروختن و خریدن دادن و جایگزین کردن بی اختیار از دست دادن و بی اختیار گرفتن چیزی به ازای ان
کارگری جنسیsex work, sex labourواژههای مصوب فرهنگستاناستثمار شدن در یک سوداگری جنسی در مقابل پول یا بدون آن
سوداگری کردنواژهنامه آزاددادن و گرفتن معامله داد و ستد فروختن و خریدن دادن و جایگزین کردن بی اختیار از دست دادن و بی اختیار گرفتن چیزی به ازای ان