سوزمانیلغتنامه دهخداسوزمانی . (ص )زن تبه کار. لولی . لوری . کولی . غربال بند. قرشمال . چیگانه . غربتی . (یادداشت بخط مؤلف ). || دشنامی است سخت بی ادبانه زن را. (یادداشت بخط مؤلف ).
سوزمانیفرهنگ فارسی عمید۱. بدکاره؛ روسپی.۲. [قدیمی] کولی.۳. [قدیمی] زن کولی.۴. [قدیمی] طایفهای از کولیان بیابانگرد.