سوقاتلغتنامه دهخداسوقات . [ س َ / سُو ] (ترکی - مغولی ، اِ) سوغات : شعرت آوردم بسوقات و بطنزم عقل گفت نزد موسی تحفه آورده ست سحر سامری . ابن یمین .رجوع به سوغات شود.
ذوثلاث شوکاتلغتنامه دهخداذوثلاث شوکات . [ ث َ ث َ ش َ ] (ع اِ مرکب ) شکاعی . (داود ضریر انطاکی ). زعم قوم انه الشکاعی . (ابن البیطار). ذوثلاثة .
شوکتلغتنامه دهخداشوکت . [ ش َ / شُو ک َ ] (ازع ، اِ) شوکة. قوت . (غیاث اللغات ). شدت بأس . شدت هیبت . (یادداشت مؤلف ). هیبت . (غیاث اللغات ). قدرت و قوت . (ناظم الاطباء) : قباد شوکت دفع عرب نداشت با ایشان صلح کرد. (فارسنامه ٔ ابن الب
شوکتلغتنامه دهخداشوکت . [ ش َ ک َ ] (اِخ ) محمدابراهیم . گویند با کبر سن به ارتکاب جمیع مناهی مایل بود چنانکه در مرتبه ٔ دوم که به هند رفت و با پسری اراده ٔ صحبت داشت در دست او کشته شد. (آتشکده ٔ آذر ص 184).
شوکتفرهنگ فارسی عمید۱. قوه و قدرت.۲. جاه؛ مرتبه.۳. بزرگواری.۴. فر و شکوه.۵. (اسم) [قدیمی] سلاح و تیزی آن.۶. (اسم) [قدیمی] تیزی هرچیز.
presentsدیکشنری انگلیسی به فارسیهدیه، زمان حال، زمان حاضر، تقدیم، پیشکش، تحفه، اهداء، بخشش، سوقات، ره اورد، سفته، عطا، عطیه، ارائه دادن، معرفی کردن، بخشیدن، اهداء کردن، عرضه داشتن، تقدیم داشتن
presentدیکشنری انگلیسی به فارسیحاضر، زمان حال، هدیه، زمان حاضر، تقدیم، پیشکش، تحفه، اهداء، بخشش، سوقات، ره اورد، سفته، عطا، عطیه، ارائه دادن، معرفی کردن، بخشیدن، اهداء کردن، عرضه داشتن، تقدیم داشتن، موجود، فعلی، اکنون، اماده
یادبودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه ، یادداشت، تجلیل، نگهداشت، نگاهداشت سوقات، سوقاتی ◄هدیه آثار، بازمانده، مدال، یادگار، بنای یادبود نُت، یادداشت، تذکاریه، نوشته یادگاری، گرافیتی دفترچه خاطرات، تقویم، سررسیدنامه، آلبوم (عکس) نکته، کنایه آش پشت پا سوابق، سابقه، پیشینه
تنسوقاتلغتنامه دهخداتنسوقات . [ ت َ ] (اِ) عجائبات و اشیاء کمیاب . (از برهان ). و در لغات ترکی بمعنی نادر است و نوشته که این جمع تنسوق است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).