سوگلیلغتنامه دهخداسوگلی . [ س َ گ ُ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) محبوب . معشوق . برگزیده . (ناظم الاطباء).
سولیلغتنامه دهخداسولی . (اِخ ) ماکسیمیلین دُبتون بارن دُ رسنی دوک دُ وزیر هانری چهارم پادشاه فرانسه (متولد سال 1559 در کاخ رسنی و متوفی 1641 م .). وی مردی دلیر و نیکخو و کارآمد بود. بعد از جنگهایی که در رکاب هانری چهارم کرد م
سولوقلغتنامه دهخداسولوق . (ترکی - مغولی ، اِ) خورجینی که سابق در سفر همراه می برده اند. (فرهنگ فارسی معین ) : از آن وجه میوه ها در سولوق ریختم . (جهانگشای جوینی ). چون باردو رسید میوه ها را از سولوق بیرون آورده است . (جهانگشای جوینی ).
سولونلغتنامه دهخداسولون . [ س ُ ل ُ ] (اِخ ) یکی از قانون گذاران آتن و از حکمای سبعه ٔ یونان متولد 640متوفی 558 ق . م . سولون نه تنها مردی دانا و آزموده و خوش ذوق بود، بلکه در جنگ نیز پشتکار و همت نشان داد. طبع شعر هم داشت و ب
سولوقلغتنامه دهخداسولوق . (ترکی - مغولی ، اِ) خورجینی که سابق در سفر همراه می برده اند. (فرهنگ فارسی معین ) : از آن وجه میوه ها در سولوق ریختم . (جهانگشای جوینی ). چون باردو رسید میوه ها را از سولوق بیرون آورده است . (جهانگشای جوینی ).
سولونلغتنامه دهخداسولون . [ س ُ ل ُ ] (اِخ ) یکی از قانون گذاران آتن و از حکمای سبعه ٔ یونان متولد 640متوفی 558 ق . م . سولون نه تنها مردی دانا و آزموده و خوش ذوق بود، بلکه در جنگ نیز پشتکار و همت نشان داد. طبع شعر هم داشت و ب