خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوپ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوپ
/sup/
معنی
خوراک آبدار که با آب گوشت، سبزیجات، هویج و امثال آنها بپزند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آبگوشت، آش، شوربا
دیکشنری
soup
-
جستوجوی دقیق
-
سوپ
واژگان مترادف و متضاد
آبگوشت، آش، شوربا
-
سوپ
لغتنامه دهخدا
سوپ . (اِ) بزبان خیوق که یکی از الکای خوارزم است آب را گویند همچنانکه پکند نان را و سوپ و پکند آب و نان است و بعضی گویند طلب آب و نان است و بزبان هندی غله برافشان باشد. (برهان ). بلهجه ٔ خوارزمی آب . (ناظم الاطباء) : محنت سوپ و پکند او که از بیخم بکن...
-
سوپ
لغتنامه دهخدا
سوپ . (فرانسوی ، اِ) آش روان . (ناظم الاطباء).
-
سوپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: soupe] sup خوراک آبدار که با آب گوشت، سبزیجات، هویج و امثال آنها بپزند.
-
سوپ
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نوعی آش رقیق که قبل از غذا خورده شود.
-
سوپ
دیکشنری فارسی به انگلیسی
soup
-
سوپ
دیکشنری فارسی به عربی
شوربة
-
سوپ
واژهنامه آزاد
رقیق شده ی حبوبات
-
واژههای مشابه
-
bouillon
پایۀ سوپ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] آب صافنشدۀ حاصل از جوشاندن گوشت مرغ یا گوشت گاو
-
gelatinous soup
سوپ ژلاتینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] محلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
-
سوپ آبکی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
broth
-
سوپ بامیه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
gumbo
-
سوپ رقیق
دیکشنری فارسی به انگلیسی
consommé
-
سوپ ویشی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
vichyssoise