شالکیلغتنامه دهخداشالکی . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) پشمینه ٔ درشت جوالوار. (دیوان نظام قاری ص 201). چون شال سخت بی دوام و سست بافته شده . (یادداشت مؤلف ). در خراسان و یزد پارچه ٔ کلفت پشمی است که از آن جانی خانی (جوال بزرگ ) میدوزند
شولقیلغتنامه دهخداشولقی . [ ش َ ل َ قی ی ] (ع ص ) آنکه شیرینی جوید و دوست دارد آن را. (منتهی الارب ). شیرینی فروش و در اساس البلاغة: دوستدار شیرینی . (از اقرب الموارد). طفیلی .(مهذب الاسماء). واغِل . قِرْواش . (یادداشت مؤلف ).