سالمیانلغتنامه دهخداسالمیان . [ ل ِ ] (اِخ ) مالکیان بچند دسته تقسیم میشوند. سالمیان از فرقت چهارم از مالکیانند. و مالکیان بصره جمله سالمی هستند. رجوع به حلولیان و تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 2 ص 145 شود.
شولمنلغتنامه دهخداشولمن . [ م َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند بمعنی دوزخ باشد که در برابر بهشت است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ).
سالومنلغتنامه دهخداسالومن . [ ل ُ م َ ] (اِخ ) مجمع الجزائر ملانزی که در سال 1914 م . تقسیم شد و قسمتی از آن تحت استیلای انگلیس درآمد، (قسمت شرقی آن بسیار مهم است و 100300 تن سکنه دارد. حاکم نشین آن تولاژی است .) و قسمتی از آن
ژسنهلغتنامه دهخداژسنه . [ ژِ ن ِ ] (اِخ ) سالمون . نام شاعر و دورنماساز سویسی . مولد و وفات به زوریخ (1730-1788 م .).