سلفیدنلغتنامه دهخداسلفیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) سرفیدن . (آنندراج ). سرفه کردن . سعال . (زمخشری ). سرفه کردن . سرفیدن . عطسه زدن . (ناظم الاطباء) : هم فرقی و هم زلفی مفتاحی و هم قلفی بی رنج چه می سلفی آواز چه لرزانی . مولوی (از جهانگیری ).<
سلفیدنفرهنگ فارسی معین(سُ لْ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - سرفه کردن . 2 - پولی به عنوان رشوه یا تعارف پرداختن ، پولی را به اجبار دادن .
سرفیدنلغتنامه دهخداسرفیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) سرفه کردن یعنی آواز گلو که عرب آن را سعال خوانند. (آنندراج ).سعال . (منتهی الارب ). سلفیدن . (زمخشری ) : ریختند از سر حمدان به تو در چندان ماست که بسرفی ز گلوی تو زند بوی پنیر. سوزنی .|| د