تکخوانsoloistواژههای مصوب فرهنگستانخواننده یا نوازندهای که قطعۀ موسیقی را غالباً بدون همراهی اجرا کند متـ . تکنواز
بَر ِ دستهsul tasto (it.), sulla tasteria (it.)واژههای مصوب فرهنگستاندستور یا شیوهای در نواختن سازهای زهی با حرکت کمانه در نزدیکی یا بر روی رودسته
سلالغتنامه دهخداسلا. [ س َ ] (اِخ ) نام شهری است در اقصی مغرب بعد از آن آبادی نیست مگر یک شهر کوچک موسوم به عرینطوف از طرف شمال و جنوب وصل به دریاست و در طرف غربی آن یک نهر جاری است و در مغرب مهدیه واقع شده است . (معجم البلدان ). شهری بمراکش بجنوب مهدیه . (ابن بطوطه ).
گوه سِلامگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی درآمدن زایده در پلک بالای چشم ناشی از آلودگی را گویند و اعتقاد داشتند برای خوب شدن آن باید بر مدفوع انسان سلام گفت ، پلکآماس ، بلفاریت ، Blepharitis
تحيةدیکشنری عربی به فارسیاحترام , درود , سلا م , سلا م کننده , احترام کننده , تبريک , تبريکات , تهنيت , تعارف , سلا م اول نامه , احترام نظامي , سرلا م کردن , سلا م دادن , تهنيت گفتن
خببدیکشنری عربی به فارسیيورغه رفتن (اسب) , راهوار بودن , يورغه , چهارنعل , گامي شبيه چهارنعل , گردش , سوار اسب (چهارنعل رونده) شدن , سلا نه سلا نه راه رفتن