زینچهrail chair, chairواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ فولادی شکلدادهشده که بین ریل و ریلبند قرار میگیرد
تسلیم برشیshear yielding, shear bandingواژههای مصوب فرهنگستانوارد آوردن تنش بر ماده، فراتر از نقطۀ تسلیم، چنانچه بدون تغییر حجم دچار کجریختی شود
شارش برشیshear flow, shear layerواژههای مصوب فرهنگستان1. در مکانیک سیالات، شارشی که در آن تنش برشی وجود دارد 2. در مکانیک جامدات، حاصلضرب تنش برشی در کوچکترین بعد سطحمقطع یک عضو جدارنازک
ترشیدگی بینشانflat sour spoilage, flat sour, F.S.S.واژههای مصوب فرهنگستاننوعی فساد در مواد کنسروی که براثر فعالیت باکتریها ایجاد میشود، ولی گاز تولید نمیشود و درنتیجه دو سر قوطی صاف و بدون بادکردگی است
سپارلغتنامه دهخداسپار. [ س ِ / س ُ ] (اِ) مایحتاج و آلات و ادوات خانه باشد از هر نوعی . (برهان ). اسباب خانه . (جهانگیری ). آلت خانه . (اوبهی ) (لغت فرس ) (صحاح الفرس ). اسباب و آلات و ادوات خانه . (آنندراج ). کاچال . مبل . اثاث :
سپارلغتنامه دهخداسپار. [ س ُ ] (اِ) هندی باستان «فالَه » (دسته ٔ خیش ) از ریشه ٔ «فَل - سفَل » (باز کردن )، سریکلی «سپور» (خیش ). گاوآهن که زمین شکافند. (لغت فرس 137) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آهن جفت را گویند وآن آهنی باشد سرتیز که زمین به آن شیار کنند.
سپارفرهنگ فارسی عمید۱. دستگاهی که با آن آب انگور بگیرند؛ چرخشت.۲. جایی که در آنجا انگور را لگد کنند و بفشارند برای شراب ساختن.۳. گاوآهن؛ آهنشیار.۴. ظروف؛ اسباب خانه.
دل سپارلغتنامه دهخدادل سپار. [ دِ س ِ ] (نف مرکب ) دل سپارنده . سپارنده ٔ دل . که دل به معشوق سپارد : من دل سپار و آن بت مه روی دلپذیرکی جز به دل پذیر دهد دل سپار دل .سوزنی .
پی سپارلغتنامه دهخداپی سپار. [ پ َ / پ ِ س ِ ] (نف مرکب ) رونده و راهرو. (برهان ) : باد بهار بین که چو فراش خانگی در دشت و کوه شد به گه صبح پی سپار. ابن یمین .|| (ن مف مرکب ) پی سپر. لگدکوب و پایمال .
رهسپارلغتنامه دهخدارهسپار. [ رَ س ِ ] (نف مرکب ) راه سپار. راهی . عازم . روانه . (یادداشت مؤلف ).- رهسپار جایی بودن ؛ رفتن بدان جای . (یادداشت مؤلف ). رجوع به راهسپار شود.
سپارلغتنامه دهخداسپار. [ س ِ / س ُ ] (اِ) مایحتاج و آلات و ادوات خانه باشد از هر نوعی . (برهان ). اسباب خانه . (جهانگیری ). آلت خانه . (اوبهی ) (لغت فرس ) (صحاح الفرس ). اسباب و آلات و ادوات خانه . (آنندراج ). کاچال . مبل . اثاث :
سپارلغتنامه دهخداسپار. [ س ُ ] (اِ) هندی باستان «فالَه » (دسته ٔ خیش ) از ریشه ٔ «فَل - سفَل » (باز کردن )، سریکلی «سپور» (خیش ). گاوآهن که زمین شکافند. (لغت فرس 137) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آهن جفت را گویند وآن آهنی باشد سرتیز که زمین به آن شیار کنند.