خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپاه
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ په . ] (اِ.) لشکر، قشون .
-
واژههای مشابه
-
سپاه سالاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) فرماندهی قشون .
-
سپاه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) جمع آمدن .
-
سپاه کشی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کِ یا کَ) (حامص .) حرکت دادن سپاه .
-
جستوجو در متن
-
اسپاه
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) (اِ.) سپاه ، لشکر.
-
اسپه
فرهنگ فارسی معین
(اِ پَ) (اِ.) سپاه .
-
لشکرآرایی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) آماده کردن سپاه .
-
سپاهی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) هر فردی از سپاه .
-
سپه
فرهنگ فارسی معین
(س پَ) (اِ.) سپاه .
-
قشون
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ تر. ] (اِ.) سپاه ، لشگر.
-
اسفهسالار
فرهنگ فارسی معین
(اِ فَ) (ص مر.) سپاهسالار، سردار سپاه .
-
جنود
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (اِ.) جِ جند؛ لشکرها، سپاه ها.
-
جیش
فرهنگ فارسی معین
(جَ یا جِ) [ ع . ] (اِ.) لشکر، سپاه .