سپهرارلغتنامه دهخداسپهرار. [ س ِ پ ِ ] (اِ) کره ٔ آتش و آن بالای کره ٔ هواست و کره ٔ اثیر همان است . (برهان ) (آنندراج ). آسمان دنیا. (ناظم الاطباء). برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به فرهنگ دساتیر شود.
شهریارلغتنامه دهخداشهریار. [ ش َ ] (اِخ ) بخشی از شهر تهران که 17000 تن سکنه دارد و مرکز آن کرشته و دیههای آن «علیشاه عوض » و «رباطکریم » است . (از فرهنگ فارسی معین ). در کتابهای جغرافیایی قدیم این نام را به یکی از ولایات مشهور نزدیک ری داده اند، و حمداﷲ مستوفی
شهریارلغتنامه دهخداشهریار. [ ش َ] (اِخ ) نام پسر برزو، پسر سهراب است در روایات ملی ما و شهریارنامه که منظومه ٔ داستانی مختاری در قرن پنجم هجری است . قهرمان آن شهریاربن برزو و آخرین فردمشهور خاندان گرشاسب است . (از فرهنگ فارسی معین ).
شهریارلغتنامه دهخداشهریار. [ ش َ ] (اِ مرکب ) کلانتر و بزرگ شهر. (ناظم الاطباء) (برهان ). حاکم . امیر ناحیه ای . فرمانروای شهر یا ناحیه یا کشور : شهریاری که خلاف تو کند زود فتداز سمن زار به خارستان وز کاخ به کاز. فرخی .به آیین یکی شه