سکبالغتنامه دهخداسکبا. [ س ِ ] (اِ مرکب )از سک (سرکه ) + با (ابا). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام آشی است که از سرکه و گوشت و بلغور و میوه خشک پزند و آن چنان است که گندم را بلغور کنند و در سرکه بخیسانند و خشک کنند و هر وقت که خواهند صرف کنند و وجه تسمیه اش سرکه با است چه سک به معنی سرکه
سکبافرهنگ فارسی عمیدآش بلغور که در آن سرکه بریزند؛ آش سرکه: ◻︎ گر برای شوربایی بر در اینها روی / اولت سکبا دهند از چهره آنگه شوربا (خاقانی: ۲).
شکیبالغتنامه دهخداشکیبا. [ ش ِ / ش َ ] (نف ) صبور. تحمل کننده . آرام گیرنده . متحمل . بردبار. صابر. (برهان ) (ناظم الاطباء). صبور. آرمیده . (فرهنگ اوبهی )(لغت فرس اسدی ). صبرکننده . (آنندراج ) (غیاث ) (انجمن آرا). صبار. صبیر. بردبار. صابر. آرام . باآرامش و متی
شکیباییلغتنامه دهخداشکیبایی . [ ش ِ / ش َ ] (حامص ) بردباری . صبر. تحمل . صبر بسیار و حلم و حوصله . (ناظم الاطباء).آرام گیرندگی . صبر و تحمل کنندگی باشد. (آنندراج ). صبر. اصطبار. صابری . صبوری . شکیب . شکیبا بودن . حلم . بردباری . مصابرت . تحمل . (یادداشت مؤلف
سکباجلغتنامه دهخداسکباج . [ س ِ ] (معرب ، اِ) معرب سکبا که نوعی از آش است که از سرکه وبرنج یا بلغور سازند. (غیاث ) (آنندراج ). معرب است وآن نان خورش است که از سرکه و گوشت و ادویه خوشبو و نبات ترتیب دهند و گاهی میوه خشک را هم اندازند. (منتهی الارب ). ابوعاصم . ام القری . (المرصع) <span class="h
سکوالغتنامه دهخداسکوا. [ س ِک ْ ] (اِ مرکب ) سکبا و آن آشی باشد از گوشت و بلغور وسرکه پزند. (برهان ) (آنندراج ). سکبا = سک (سرکه ) + وا (=با =ابا) آش سرکه . سکبا. (فرهنگ فارسی معین ).
صفصافةلغتنامه دهخداصفصافة. [ ص َ ف َ ] (ع اِ) واحد صفصاف . (منتهی الارب ). رجوع به صفصاف شود. || سکباجه . (منتهی الارب ). سکبا، و آن لغت ثقیف است . (مهذب الاسماء). رجوع به سکبا و سکباجه شود.
سکباجلغتنامه دهخداسکباج . [ س ِ ] (معرب ، اِ) معرب سکبا که نوعی از آش است که از سرکه وبرنج یا بلغور سازند. (غیاث ) (آنندراج ). معرب است وآن نان خورش است که از سرکه و گوشت و ادویه خوشبو و نبات ترتیب دهند و گاهی میوه خشک را هم اندازند. (منتهی الارب ). ابوعاصم . ام القری . (المرصع) <span class="h
نسکبالغتنامه دهخدانسکبا. [ ن َ ] (اِ مرکب ) از: نسک (عدس ) + با (ابا، آش ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آش عدس . (جهانگیری ). عدسیة. (دهار). آش عدس را گویند، چه نسک به معنی عدس و با به معنی آش است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا).