سکة الحديددیکشنری عربی به فارسیراه اهن , با راه اهن فرستادن يا سفر کردن , سرهم بندي کردن , پاپوش درست کردن , خط اهن , وابسته به راه اهن
سیقةلغتنامه دهخداسیقة. [ س َی ْ ی ِ ق َ ] (ع اِ) ستور که دشمن آنرا به غارت رانده باشد. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ستور و جزو آن که در پس آن صائد پنهان شود جهت قدرت یافتن بر صید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شقحلغتنامه دهخداشقح . [ ش ِ ] (ع اِ) شقح الکلب ؛ کون سگ و کنج دهان آن . ج ، اشقاح الکلاب . (ناظم الاطباء).
شقحلغتنامه دهخداشقح . [ ش َ / ش ُ ] (ع اِمص )قبحاً و شقحاً؛ زشتی باد بر او. (ناظم الاطباء). هر دو به یک معنی یا از اتباع است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قبح . قباحت . شقاحت . (یادداشت مؤلف ).
حسکةلغتنامه دهخداحسکة. [ ح َ س َ ک َ ] (ع اِ) یکی حسک . یکی خار سه پهلو. یکی شکوهه . یکی خارخسک . || یکی خار سه پهلوی آهنین یا از نی ، ریختن در راه دشمن را. || کینه ٔ سخت . دشمنی .
حسکةلغتنامه دهخداحسکة. [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن عتاب حبطی . از صعالیک عرب بود و سیستان را به غلبه بگرفت و عبدالرحمان بن حروی طائی را که حاکم سیستان از طرف امیرالمؤمنین بود بکشت . (حاشیه ٔ تاریخ سیستان ص 90، از فتوح بلاذری و کامل ابن اثیر). و در حق طائفه ٔ حبطی
ماسکةلغتنامه دهخداماسکة. [ س ِ ک َ ] (ع ص ، اِ) قوتی است که غذا را گیرد مدت طبخ هاضمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ماسکه شود. || پوست پاره ای که بر روی کودک و اسب کره باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیننا ماسکة رحم ؛ در میان ما خویش
ناسکةلغتنامه دهخداناسکة. [ س ِ ک َ ] (ع ص ) تأنیث ناسک است . ارض ناسکة؛ زمین سبز نو باران رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منسوکة. حدیثةالمطر. (معجم متن اللغة). خضراء حدیثةالمطر. (اقرب الموارد) (المنجد).
ممسکةلغتنامه دهخداممسکة. [ م ُ س َ ک َ ] (ع ص ) پای اسب که در آن سپیدی باشد. || پای اسب که سپیدی نداشته باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).