سکیزهلغتنامه دهخداسکیزه . [ س ِ زَ / زِ ] (اِمص ) جست و خیز و لگد انداختن ستور. (آنندراج ) (برهان ) : بر شتر عیسی نهاده تنگ بارخر سکیزه میکند در مرغزار. مولوی .|| غلطانیدن . (غیاث ) (آنندراج ). || س
سکزهلغتنامه دهخداسکزه . [ س ِ ک ِ زَ / زِ ] (اِ) ستیزه است که جنگ و خصومت و لجاجت باشد. (برهان ) (آنندراج ).
اسکیجهلغتنامه دهخدااسکیجه . [ ] (اِخ ) اسکجه . اقسانتی . قصبه ٔ مرکز قضائی است در سنجاق کوملجنه از ولایت ادرنه ، در 48 هزارگزی مغرب کوملجنه و در مسافت 22 هزارگزی ساحل دریا و خود در ساحل نهری موسوم بهمین نام است و جهت شمالی آن ب