شبریلغتنامه دهخداشبری . [ ش ُ را ] (اِخ ) فیروزآبادی نویسد: نام پنجاه و سه موضع است همه به مصر و اما مؤلف تاج العروس گوید: مؤلف قاموس نوزده موضع دیگر را نگفته است و من آنها را ذکر کرده ام وجمعاً هفتادودو شبری هست . رجوع به تاج العروس شود.
شبگیریلغتنامه دهخداشبگیری .[ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شبگیر. سحری : گر کنی در جهان به شبگیری دو سلام و چهار تکبیری . سنایی .زان دعای شبانه شبگیری ترسم افتد بدین هدف تیری . نظامی .دریغا عیش شبگیری که
سبریلغتنامه دهخداسبری . [ س َ ] (اِخ ) ابوبکر سبری بن ابوسبره . تابعی و مفتی مدینه بود. (منتهی الارب ). و رجوع به ابوبکر شود.
سبریلغتنامه دهخداسبری . [ س َ / س ُ ] (ص نسبی ) انتساب اجدادی است . (از انساب سمعانی ). نسبت اجدادی است . (لباب الانساب ج 1 ص 529).
سبیریلغتنامه دهخداسبیری . [ س َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء بخارا. (معجم البلدان ). رجوع به سباری شود.
سیبریهلغتنامه دهخداسیبریه . [ ب ِ ی َ / ی ِ ] (اِخ )سیبریا. سیبری . دشتی پهناور که همه ٔ شمال آسیا را فراگرفته و از کوههای اورال (میان اروپا و آسیا) تا اقیانوس کبیر ممتد و از شمال به اقیانوس منجمد شمالی محدود است . مساحت این دشت وسیع
درنای سیبریاییGrus leucogeranusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ درنائیان و راستۀ درناسانان با بدن سفید و نقابی به رنگ قرمز تیره در اطراف منقار و چشمها؛ نوک منقار این پرنده دندانهدار است
سیبریهلغتنامه دهخداسیبریه . [ ب ِ ی َ / ی ِ ] (اِخ )سیبریا. سیبری . دشتی پهناور که همه ٔ شمال آسیا را فراگرفته و از کوههای اورال (میان اروپا و آسیا) تا اقیانوس کبیر ممتد و از شمال به اقیانوس منجمد شمالی محدود است . مساحت این دشت وسیع