تندلغتنامه دهخداتند. [ ت ُ ] (ص ، ق ) مرادف تیز باشد. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). تیز و برنده . (ناظم الاطباء). بران . مقابل کند:شمشیری
گسلیدنلغتنامه دهخداگسلیدن . [ گ ُ س ِ / س َ دَ ] (مص ) (از: گسل + یدن ، پسوند مصدری + گسیختن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گسستن و گسیختن : که بی داور این داوری نگسلدو بر بی
نظارلغتنامه دهخدانظار. [ ن ُظْ ظا ] (ع ص ، اِ)بینندگان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تماشاچیان . (ناظم الاطباء). ج ِ ناظر. رجوع به ناظر شود : به دشت برشد روزی به صید کردن و من ز
یاللغتنامه دهخدایال . (اِ) گردن باشد. (لغت فرس اسدی ). به معنی گردن باشد مطلقاً، اعم از گردن انسان و حیوان دیگر و به عربی عنق گویند. (برهان ). گردن . (آنندراج ). عنق . (غیاث ال
سِیْرگویش گنابادی در گویش گنابادی نگاه کردن ، نگریستن ، دیدن ، سفر و مسافرت ، سیر شدن ، سیر بودن ، تمام شدن گرسنگی ، اندازه کافی لذت بردن و استعمال به قدر لزوم