سیر شدنگویش اصفهانی تکیه ای: sir bebiyan طاری: ser vâboy(mun) طامه ای: ser boboɂan طرقی: ser vâboymun کشه ای: ser beboymun نطنزی: ser baboyan
سیر شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیزار شدن، نفرتزده شدن، بیمیل شدن، بیرغبت گشتن، ملول گشتن، متنفر شدن، دلزده شدن ≠ راغبگشتن، مشتاق شدن ۲. خسته شدن ۳. دستکشیدن، رها کردن، گریزان شدن ۴. اشباع
سیر شدنلغتنامه دهخداسیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مستغنی گشتن . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). بی نیاز شدن : سکندر نخواهد شد از گنج سیروگر آسمان را سر آرد بزیر. فرد
سیر شدنگویش خلخالاَسکِستانی: sir âbiy.e دِروی: sir â.bi.en شالی: sir âbiy.an کَجَلی: sir â.bi.y.an کَرنَقی: sir âb.an کَرینی: sir âbiy.an کُلوری: sir âbiy.an گیلَوانی: sir âber.
بس کردنلغتنامه دهخدابس کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن و بازماندن . (ناظم الاطباء: بس ) بازماندن . متوقف شدن . (فرهنگ فارسی معین ). بازایستادن . || کم کردن . (آنندراج ) .
شکملغتنامه دهخداشکم . [ ش ِ ک َ ] (اِ) اِشکم . بطن و آن جزء از بدن که روده ها در آن واقع شده اند. (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ بطن و گوی و تنور از تشبیهات اوست . (آنندراج ). قسمتی ا
معارضةلغتنامه دهخدامعارضة. [ م ُ رَ ض َ ] (ع مص ) دور شدن از کسی و یک سو گردیدن و برگشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از کسی با یک سوی شدن . (ت
عجفلغتنامه دهخداعجف . [ ع َ ] (ع مص ) بازداشتن خود را از خوردن با وجود گرسنگی تا دیگری را بخوراند یا سیر خورانیدن طعام خود را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || صابر داشتن ن
اعراءلغتنامه دهخدااعراء. [ اِ ] (ع مص ) برهنه کردن و بازکردن جامه از کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برهنه کردن و عریه دادن . (تاج المصادر بیهقی ). لباس از کسی بیرون کردن .