سیهروفرهنگ مترادف و متضاد۱. سیاهرو، بیآبرو، بیعزت، رسوا، ننگآور ۲. شرمنده، خجلتزده، شرمسار ≠ سرفراز، مفتخر
سهرولغتنامه دهخداسهرو. [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ بختیاروند هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75).
شهرولغتنامه دهخداشهرو. [ ش َ ] (اِخ ) سورو. بندری است که راه کاروانی که از طارم به سمت جنوب بسوی ساحل دریا میرفت به این بندر منتهی میگردید، و آن در مقابل جزیره ٔ هرمز قرار دارد. (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 314). رجوع به نزهة القلوب ج <span class="h
شهرولغتنامه دهخداشهرو. [ ش َ ] (اِخ ) شهربانو زنی زیبا از کشور ماه آباد (= ماد) بود که شاه موبد شیفته ٔ او گردید و از او درخواست که به ازدواج وی درآید و شهربانویش گرداند. شهرو بپاسخ گفت که مویش بسپیدی گرداییده و از او فرزندان آمده است و چون «ویرو» پسری دارد آنگاه شاه با او پیمان کرد که اگر دخ
شعرگویلغتنامه دهخداشعرگوی . [ ش ِ ] (نف مرکب ) شعرگو. گوینده ٔ شعر. سراینده . شاعر. گوینده . (یادداشت مؤلف ). شاعر. (منتهی الارب ). || مدیحه سرای . ستایشگر. که به شعر مدح کند : عنصری بایستی اندر مجلس تو شعرگوی من که باشم در جهان یا خود چه باشد شعر من . <p cl