سایهآمیزیshade 2, shadingواژههای مصوب فرهنگستانآمیختن رنگبخشِ معمولاً تیره با یک رنگ برای ساخت رنگی که با رنگ اولیه کمی متفاوت است
مادۀ رنگآمیزیtinting colour, tinting colourant, tinter, stainer, shading colourواژههای مصوب فرهنگستانرنگدانۀ رنگدار آسیاشده در محیط سازگار با محملهای پوشرنگ که به مقدار نسبتاً کم به پوشرنگِ ازپیشآماده افزوده میشود تا رنگ آن را تغییر دهد
شادنلغتنامه دهخداشادن . [ دِ ] (ع اِ) آهوبره ٔ مستغنی از مادر. (منتهی الارب ). آهو بره ٔ بی نیاز شده از مادر که سرون برآورده باشد. (دهار).بچه ٔ آهو. (غیاث ). آهو بره ٔ سرو برآورده . آهوبره که سروی وی برآمده باشد. ج ، شَوادِن . (مهذب الاسماء).
شاییدنلغتنامه دهخداشاییدن . [ دَ ] (مص ) شائیدن . شایستن . رجوع به شایستن شود. || شایسته و سزاوار بودن . || لایق و مستعد بودن . (ناظم الاطباء) : فردا به پیمبر بچه شایید چه امروزاینجا به یکی بنده ٔ فرزندنشایید. ناصرخسرو.زیرا که نخست ع
شاییدنلغتنامه دهخداشاییدن . [ دَ ] (مص ) شائیدن . شایستن . رجوع به شایستن شود. || شایسته و سزاوار بودن . || لایق و مستعد بودن . (ناظم الاطباء) : فردا به پیمبر بچه شایید چه امروزاینجا به یکی بنده ٔ فرزندنشایید. ناصرخسرو.زیرا که نخست ع
خشائیدنلغتنامه دهخداخشائیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) خراشیدن . دریدن . (ناظم الاطباء). || به دندان ریش کردن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).