شاحنةدیکشنری عربی به فارسیکاميون , بارکش , ماشين باري , معامله کردن , سروکار داشتن با , مبادله , معامله خرده ريز , واگن روباز , چرخ باربري , پيشقدم , پيشرو , پيشگام , پيشقراول , بال جناح , جلو دار , پيشوا , رهبرکردن , جلو داربودن , کاميون سر بسته
سوانحلغتنامه دهخداسوانح . [ س َ ن ِ ] (ع اِ) عبارت است از احوالات و رویدادها. مگر اکثر استعمال این لفظ در رویدادهای متوحش و ناپسندیده باشد. ج ِ سانحه . (از غیاث اللغات ). اتفاقات . حوادث . اتفاقات ناگهانی و هر حادثه که ناگهانی روی دهد. رویدادهای متوحش و ناپسندیده . (ناظم الاطباء) <span class="
شاپهنهلغتنامه دهخداشاپهنه . [ پ َ ن َ /ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 44 هزارگزی شمال باختری الیگودرز و دو هزارگزی باختر راه شازند به ازنا جلگه ای و دارای آب و هوای معتدل است . جمعیت آن
مشاحنةلغتنامه دهخدامشاحنة. [ م ُ ح َ ن َ ] (ع مص ) بغض و عداوت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). با یکدیگر دشمنی نمودن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دشمنی کردن با یکدیگر. (ناظم الاطباء).