شاخص مذابmelt flow index, melt index, melt flow rateواژههای مصوب فرهنگستانمقدار بسپاری که در دمایی مشخص و با پیستونی تحت نیرویی معین از میان یک دای (die) استوانهای معیار در مدتزمانی معلوم به بیرون رانده میشود اختـ . شام MFI
شاخصفرهنگ مترادف و متضاد۱. شاخصه، علامت، نما، نماینده ۲. مشخص، معلوم ۳. برجسته، ممتاز، مهم ۴. پایه، ماخذ ۵. میله، نصیبه
شاخصدیکشنری فارسی به انگلیسیbarometer, distinctive, indicative, index, parameter, pre-eminent, preeminent, standard
مذابسنجmelt indexerواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای برای سنجش شاخص مذاب شامل دو استوانۀ قائم و هممرکز که درون استوانۀ داخلی یک پیستون حرکت میکنند و در آن استوانۀ دوم، که پوستۀ استوانۀ اول است، تنظیمکن
آهنگ شارش نسبیflow rate ratio, FRRواژههای مصوب فرهنگستاننسبت دو شاخص مذاب که از تقسیم آهنگ شارش مادهای مشخص تحت یک بارِ سنگین در دستگاه مذابسنج به آهنگ شارش همان ماده تحت یک بارِ سبک به دست میآید متـ . شارندگی نس
نوزادهلغتنامه دهخدانوزاده . [ ن َ / نُو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نوزاد. رجوع به نوزاد شود.- نوزادگان چمن ؛ نورُستگان چمن . نهال ها و شاخه های نودمیده و گلها و شکوفه های نوشکفته ٔ چ
لیسکلغتنامه دهخدالیسک . [ س َ ] (اِ) حلزون . قسمی حلزون . راب . شنج . خف الغراب . فرحولیا.(تذکره ٔ ضریر انطاکی ذیل کلمه ٔ حلزون ) : لیسک را بین ز بر لاله برگ یازان هر سو کشف آسا