شادکوهیلغتنامه دهخداشادکوهی . (اِخ ) شاذکوهی . بنداربن احمدالشاذ کوهی الجرجانی التاجر، مکنی به ابومحمد از ابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم بن ابوالحکیم الختلی البغدادی روایت کند. در شهر شوال سال چهار صد و یک درگذشت . (انساب سمعانی ، و لباب الانساب ذیل شاذکوهی ).
شادکوهلغتنامه دهخداشادکوه . (اِخ ) یاقوت ذیل شاذ کوه موضعی در گرگان شمرده . (معجم البلدان ). و رابینو به نقل از یاقوت آن را محلی نزدیک گرگان معرفی کرده است . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد، ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 176).
شاذکوهیلغتنامه دهخداشاذکوهی . (ص نسبی ) منسوب است به شاذ کوه که بگمان من ناحیه ای است در جرجان . (انساب سمعانی ). رجوع به شادکونی شود.
سوذقیلغتنامه دهخداسوذقی . [ ذَ ] (ع ص ) شادمان . (منتهی الارب ). شادمان . خرم . (ناظم الاطباء). || هوشیار. بابصیرت . خردمند. (ناظم الاطباء). || حیله ساز. (منتهی الارب ). حیله باز. غدار. عیار. مکار. (ناظم الاطباء).
شاذکةلغتنامه دهخداشاذکة. [ ذِ ک َ ] (اِ) این کلمه برای زوائد نباتی (پیچک گیاه ، ریشه های چنگکی ، زائده ٔ برگ ، پرز گیاه و غیره ) بکار میرود. (دزی ج 1 ص 715). || به ضمائم و زوائد گوناگون اندامهای مولده ٔ برخی از قارچها (قارچ مو