لغتنامه دهخدا
شوریدن . [ دَ ] (مص ) شستن . شوئیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : پس زن اسماعیل گفت که اگر فرونمی آیی همچنین سر فرودآور تا گرد و خاک از سر و رویت پاک کنم و بشورم . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). و رگها را از خلطهای بد بشورد. (راحةالصدور راوندی ). در تابستان برسد و ب