خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شارژ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شارژ
/šārž/
معنی
۱. مقدار برق یک دستگاه.
۲. (اسم مصدر) عمل ذخیره کردن برق در یک دستگاه.
۳. هزینهای که در ازای خدمات ارائه شده به کسی داده میشود.
۴. (صفت) [عامیانه، مجاز] شاد وسرحال.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
charge
-
جستوجوی دقیق
-
شارژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: charge] šārž ۱. مقدار برق یک دستگاه.۲. (اسم مصدر) عمل ذخیره کردن برق در یک دستگاه.۳. هزینهای که در ازای خدمات ارائه شده به کسی داده میشود.۴. (صفت) [عامیانه، مجاز] شاد وسرحال.
-
شارژ
فرهنگ فارسی معین
(رْ) [ فر. ] 1 - (اِ.) بار، حمل . 2 - مقدار برق لازم برای باتری . 3 - هزینه ای که ساکنان یک مجتمع مسکونی برای خدمات و نگه داری از مجتمع می پردازند، هزینة سرانة خدمات (فره ).4 - (ص .) پر، اشباع . 5 - در فارسی به معنای شاد، سرحال .
-
شارژ
دیکشنری فارسی به انگلیسی
charge
-
شارژ
واژهنامه آزاد
برق یار (شارژ لوازم برقی). بَریار.
-
واژههای مشابه
-
شارژ کردنی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
chargeable
-
شارژ مجدد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
recharge
-
شارژ ماهانه
واژهنامه آزاد
بار ماهانه (ساختمان). بدین چَم، "بار" برابر "شارژ" است.
-
شارژ ساختمان
واژهنامه آزاد
بار ساختمان، ماهانۀ ساختمان.
-
ذره شارژ شده (فیزیک)
دیکشنری فارسی به انگلیسی
charged particle
-
دوباره شارژ کردنی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
rechargeable
-
شارژ کردن باطری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
charge
-
شارژ کردن کم باطری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
undercharge
-
جستوجو در متن
-
charge
مهندسی مواد
بار ، شارژ ، بارگیری ، شارژ کردن ، مخلوط بار ، باردار کردن ، بار کردن