شاشدنلغتنامه دهخداشاشدن . [ ش ِ دَ ] (مص ) مخفف شاشیدن است که بول کردن باشد. (برهان ). رجوع به شاشیدن شود.
شاشیدنلغتنامه دهخداشاشیدن . [ دَ ] (مص ) کمیز کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). بول کردن و کمیز کردن باشد. (برهان قاطع) (شعوری ). پیشاب کردن . میزیدن . میختن . آب تاختن . پیشاب ریختن . زهراب ریختن . آب انداختن .(در ستوران ). جیش کردن . (در اطفال ). چامیدن . ادرار کردن . شَفشَفَه . انتضاح . (منتهی الار
شاشیدنلغتنامه دهخداشاشیدن . [ دَ ] (مص ) کمیز کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). بول کردن و کمیز کردن باشد. (برهان قاطع) (شعوری ). پیشاب کردن . میزیدن . میختن . آب تاختن . پیشاب ریختن . زهراب ریختن . آب انداختن .(در ستوران ). جیش کردن . (در اطفال ). چامیدن . ادرار کردن . شَفشَفَه . انتضاح . (منتهی الار
شاشیدنیلغتنامه دهخداشاشیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) صفت لیاقت از شاشیدن . درخور شاشیدن . که شاشیدن را سزد. لایق و سزاوار شاشیدن . رجوع به شاشیدن شود.
شاشاندنلغتنامه دهخداشاشاندن . [ دَ ] (مص ) تعدیه ٔ شاشیدن . شاشانیدن . واداشتن به شاشیدن . وادار کردن که بشاشد. رجوع به شاشیدن شود.