خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شالوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شالوده
لغتنامه دهخدا
شالوده . [ دَ / دِ ] (اِ) بنیاد عمارت . شاید این لفظ ترکی باشد. (فرهنگ نظام ). شالُده . بنیاد. بنیاد نخست دیوار. أس و اساس . پایه . پی . بنلاد. بنوری . بنبری . بنبره . بنوره .
-
واژههای مشابه
-
شالوده ریختن
لغتنامه دهخدا
شالوده ریختن . [ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) شالوده افکندن .پی افکندن . پی ریختن . پی ریزی کردن . بنیاد و اساس بنا یا امری را طرح کردن . رجوع به شالده و شالوده شود.
-
شالوده ریز
لغتنامه دهخدا
شالوده ریز. [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .
-
شالوده ریزی
لغتنامه دهخدا
شالوده ریزی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل شالوده ریز. طرح ریزی پی و اساس بنایا امری را پی افکندن . شالوده ریختن . بنیاد نهادن .
-
جستوجو در متن
-
اس
لغتنامه دهخدا
اس . [ اِس س ] (ع مص ) تباه کردن . || (اِ) بنیاد. پی . شالده . شالوده . اصل هر چیز. اصل . (منتهی الارب ).
-
شالده
لغتنامه دهخدا
شالده . [ ل ُ دَ / دِ ] (اِ) مخفف شالوده .اساس و بنیاد دیوار و عمارت را گویند. (برهان قاطع)(فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : رسیده شالده ٔ باره اش بگاو زمین گذشته گنگره ٔ قلعه اش بدو پیکر. ؟ (فرهنگ شیرازی از فرهنگ نظام ).و رجوع به شالوده شود.
-
مبنی
لغتنامه دهخدا
مبنی . [ م َ نا ] (ع اِ) جای بنای چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). محل بنا. (ناظم الاطباء). || بنیاد. شالوده . بنیان . اساس .ج ، مبانی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مبنا شود.
-
ماندستان
لغتنامه دهخدا
ماندستان . [دِ ] (اِخ ) بیابانی است سی فرسنگ در سی فرسنگ و در آن دیهها و نواحی است مانند ایراهستان بر ساحل دریا افتاده است و ریعی دارد چنانکه از یک من تخم هزار من دخل باشد و همه بخس است و جز آب باران هیچ آب دیگر نبود و مصنعها کرده اند که مردم آب از آ...
-
اس
لغتنامه دهخدا
اس . [ اُس س ] (ع اِ) بنیاد.(منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). شالُده . شالوده . پی . بن . بنیان . ج ، اِساس . بنوره . (زمخشری ). اصل چیزی . اصل بناء. اَساس . آساس : اُس اساس . || اول : اُس دهر. || همیشگی . (منتهی الارب ). || اوّل زمانه . ازل : کان ذلک ع...
-
مبانی
لغتنامه دهخدا
مبانی . [ م َ ] (ع اِ) جاهای بنا و این جمع مَبنی ̍ بمعنی جای است . (غیاث ) (آنندراج ). عمارتها و بناها و بنیانها و بنیادها و اساسها. (ناظم الاطباء). مبناها. شالوده ها : پند تو تبه گردد در فعل بد اوبر واره کژ آید چو بود کژ مبانیش . ناصرخسرو.اساس مبانی...
-
اساس
لغتنامه دهخدا
اساس . [ اَ ] (ع اِ) پی . پایه . بنیاد. (منتهی الارب ). (مهذب الاسماء). شالده . بُن . پیکره . شالوده .بنیان . نهاد. اصل . اُس ّ. بنیاد و بیخ عمارت و بناء.(غیاث ). بنیاد عمارت . (مؤیدالفضلاء). بُن دیوار. ج ،اُسس . (منتهی الارب ). بَنَوره . بَنَوری : ...
-
رامجرد
لغتنامه دهخدا
رامجرد. [ ج ِ ] (اِخ ) بلوک رامجرد واقع در جنوب بلوک ماین از رودخانه ٔ کام فیروز مشروب میگردد. رود مزبور پس از خروج از این بلوک باسم رودخانه ٔ کر نامیده شده و دارای سد آبیاری میباشد. جمعیت آن 14000 تن و مرکزش باسم جاشیان و قصباتش آباده اویخان ، اسفدر...
-
قرطاجنة
لغتنامه دهخدا
قرطاجنة. [ ق َ ن َ ] (اِخ ) روستای کوچکی بود در خلیج تونس ، و آن را قرطاجنه ٔ تونس گویند. در ده میلی شمال پایتخت تونس گروهی از کنعانیان که به سرکردگی ملکه ٔ فنیقی دیدو از صور بیرون شدند آنجا را بنیاد کردند. این ده به نهایت درجه ٔ نیرو و ثروت رسید و د...