شالوقلغتنامه دهخداشالوق . [ وَ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه قزوین و رشت میان قشلاق اﷲ مراد و شیرین سو و در دویست و ده هزارگزی تهران واقع است . (یادداشت مؤلف ).
شالوکلغتنامه دهخداشالوک . (هندی ، اِ) لغت هندی است و بمعنی بیخ کول باشد. (از الفاظ الادویه ). در جای دیگر دیده نشد.
سالوکلغتنامه دهخداسالوک . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر واقع در 21هزارگزی شمال خاوری شهرستان ملایر کنار راه اتومبیل رو ملایر به ساوه - اراک . هوای آن معتدل و دارای 155 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود.
سالوکلغتنامه دهخداسالوک . (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 16 هزارگزی باختر بانه کناررودخانه ٔ شوی ، هوای آن سرد و دارای 110 تن سکنه است . محصول آن غلات ، لبنیات و محصولات جنگلی در دو محل بفاصله
سالوکلغتنامه دهخداسالوک . (ص ، اِ) معرب آن صعلوک . (شهریاران گمنام کسروی ج 1 ص 59 ح 5) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). صعلوک بمعنی فقیر. (غیاث اللغات ) : من و چند سال
سالوکفرهنگ فارسی عمید۱. ضعیف؛ فقیر؛ درویش.۲. دزد؛ راهزن: ◻︎ چرا میباید ای سالوک نقّاب / در آن ویرانه افتادن چو مهتاب؟ (نظامی۲: ۳۴۵).
قشلاق اﷲمرادلغتنامه دهخداقشلاق اﷲمراد. [ ق ِ اَل ْ لاه م ُ ](اِخ ) نام محلی کنار راه قزوین و رشت ، میان یوزباش چای و شالوق در 202000 گزی طهران . (یادداشت مؤلف ).