شانة موگویش کرمانشاهکلهری: šâne: گورانی: šâna سنجابی: šâna کولیایی: šâna زنگنهای: šâna جلالوندی: šâna زولهای: šâna کاکاوندی: šâna هوزمانوندی: šâna
گرمخانه 2saunaواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی ویژه با حرارت زیاد که ورزشکاران و افراد عادی معمولاً برای کاهش وزن از آن استفاده میکنند
تاسهکِشpurse seiner, seine boat, seiner, purse boatواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شناور ماهیگیری که تاسه به پاشنۀ آن متصل میشود
تاسهpurse seine, purse, seine, purse net, seine netواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تور ماهیگیری که با بسته شدن بخش انتهایی، به یک کیسه بدل میشود و ماهیان و دیگر آبزیان نمیتوانند از آن خارج شوند
روکشکاری شانهتاشانهfull retreading, full treading, full capواژههای مصوب فرهنگستانتراشیدن رویۀ تایر و شانۀ آن تا بالای دیواره و تعویض آن با رویۀ جدید
پیشانهلغتنامه دهخداپیشانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پیشان . پیشخانه . پیش مکان . صدر مجلس . بالای خانه . مقابل پای ماچان و صف نعال : نیست مستی که مرا جانب میخانه بردجانب ساقی گلچهره ٔ دردانه بردنیست دستی که کشد دست مرا یاران
خوارکردهلغتنامه دهخداخوارکرده . [ خوا / خا ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زبون کرده . ذلیل کرده . مقهورکرده . (یادداشت بخط مؤلف ) : چون دل لشکر ملک نگاه ندارددرگه ایوان چنانکه درگه میدان کار چو پی
شانه کردنلغتنامه دهخداشانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با شانه مو را باز کردن و پاک کردن . (فرهنگ نظام ). بمعنی شانه زدن . (بهار عجم ) (آنندراج ). خوارکردن و از هم باز کردن تارهای موی سر تا درهم و ژولیده و کرک ننماید : که باز
خوار کردنلغتنامه دهخداخوارکردن . [ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) تخفیف کردن . بی ارزش کردن . (یادداشت مؤلف ). اذلال . اخزاء. تأبیس . استذلال . اهانت . توهین . تذلیل . تهاون . اذالة. (یادداشت بخط مؤلف ) (تاج المصادر بیهقی ) : که باشند
حیشانةلغتنامه دهخداحیشانة. [ ح َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث حیشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به حیشان شود.
قلشانةلغتنامه دهخداقلشانة. [ ق َ ن َ ] (اِخ ) شهری است در افریقیه ، یا نزدیک بدان . (معجم البلدان ).
ورشانةلغتنامه دهخداورشانة. [ وَ رَ ن َ ] (ع اِ) مؤنث ورشان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قمری ماده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ورشان شود.
طشانةلغتنامه دهخداطشانة. [ طَش ْ شا ن َ ] (اِخ ) یکی از بلاد اندلس که از اقلیم بحیرة بشمار میرود. (الحلل السندسیة ج 1 ص 73).